خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است...


The hermit has no need to watch the stage

خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است


The hermit has no need to watch the stage
Since Beloved is at home, no need for pilgrimage.
O soul you have a pact with the Divine,
Then ask how should I my life manage?
O King of goodness, I swear that I’m on fire
Then ask how this beggar should I manage?
I am the master of demands, yet my tongue is still
In your compassion to ask is an outrage.
No need to plot, if our blood you demand,
Our body is yours to take at any age.
Essence of the Beloved is the Holy Grail,
In expressing our needs, we need not engage.
I put up with the hardships of the sea
No need for the sea, once I earned my pearly wage.
No need to deal with fake prophets because
When friends are here, false claims disparage.
O begging lover, when Beloved’s life giving lips
Give their dutiful gifts, begging discourage.
Hafiz desist, for art self-radiates
Needless debate with fake artist and false sage.

ترجمه به فارسی

خـلوت گزیده را به تماشا چه حاجـت اسـت
چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است
جانا بـه حاجـتی کـه تو را هـسـت با خدا
کاخر دمی بـپرس که ما را چه حاجـت اسـت
ای پادشاه حـسـن خدا را بـسوخـتیم
آخر سؤ‌ال کـن کـه گدا را چه حاجـت اسـت
ارباب حاجـتیم و زبان سؤ‌ال نیسـت
در حـضرت کریم تمـنا چـه حاجـت اسـت
محـتاج قصـه نیسـت گرت قصد خون ماست
چون رخت از آن توست به یغما چه حاجت اسـت
جام جـهان نماسـت ضـمیر مـنیر دوسـت
اظـهار احـتیاج خود آن جا چه حاجت اسـت
آن شد کـه بار مـنـت مـلاح بردمی
گوهر چو دست داد به دریا چه حاجـت اسـت
ای مدعی برو کـه مرا با تو کار نیسـت
احـباب حاضرند بـه اعدا چه حاجـت اسـت
ای عاشـق گدا چو لـب روح بـخـش یار
می‌داندت وظیفـه تـقاضا چـه حاجت اسـت
حافـظ تو ختـم کـن که هـنر خود عیان شود
با مدعی نزاع و مـحاکا چـه حاجـت اسـت
 
تعبیر:

چرا فکر می کنی کسی اندوه تو را نمی داند. خیال نکن که کسی ناله ها و
 آه های تو را درک نمی کند. از یاد خدا غافل نشو که تمام احوالات تو واقف است.
 گوهری را که تو در پی اش هستی حتی در عمق ترین دریاها که باشد به تو می دهد.
 از تو حرکت از خدا برکت.