ماهی کوچک در تنگ بلور
میخواند سرودی از جنس غرور :
باد گرم تابستانی می وزد اکنون
گرما نیز با من اکنون ، همراه شده
چون که من دخترک آفتابم .
باد ها می وزند بر سر و رخسارم
روزها می گذرد
و من آن تک مسافر افلاکم اکنون !
روزها میگذرند و من در تنش آفتابم اکنون .
منبع:وبلاگــــــ khatereh2
گرین گیبلز سرسبز
من از تو ام و تو از من
من سعی خواهم کرد
همه چیز را بیاموزم
همانگونه که تاکنون آموختهام
ای گلهای زیبای صحرایی به من رخصت دهید
تا شما را که زینت بخش روح و جان بودید
به این آب آبی رنگ بسپارم
و در آینهی آب به شما نظاره کنم
و سپس
با تنهایی خویش راه خانه را در پیش گیرم
خدایا دوستت دارم
نگاهم رو به سمتِ تو ؛ شبم آیینه ی ماهه
دارم نزدیکتر میشم ؛ یکم تا آسمون راهه
به دستای نیازِ من ؛ نگاهی کن ازون بالا
من این آرامشه محضو ؛ به تو مدیونم این روزا
تو دیدی من خطا کردم ؛ دلم گُم شد دعا کردم
کمک کن تا نفس مونده ؛ به آغوشه تو برگردم
تو حتی از خودم بهتر ؛ غریبی هامو میشناسی
نمیخوام چترِ دنیارو ؛ که تو بارونِ احساسی
خدایا دوستت دارم ؛ واسه هرچی که بخشیدی
همیشه این تو هستی که ؛ ازم حالم رو پرسیدی
بازم چشمامو می بندم ؛ که خوبی هاتو بشمارم
نمیتونم ! فقط میگم : خدایا دوستت دارم . . .
قطره ای اشک از چشم آسمان بر صورت برف ها چکید
برف،خیس شد...خندید
قطره ی آب دور دنیا را نگاه کرد
با عبور خود راه ها را باز کرد
دستش را روی گرد و خاک گلدان ها کشید
روح خود را مثل نقاب روی گرمای بیابان ها کشید
قطره رفت و رفت
منت دنیا نکشید
راه رفت و ساده
درد کشید
قطره کوچک بود اما دل دریایی داشت
تنها بود اما
در وجود پاک خود،خدایی داشت
قطره راه رفت
سکوت را میان چنگال های خیسش خلاصه کرد
روی ترک های خشک صحرا خود رها کرد و نگهان
گم شد..
قطره اگر چه کوچک بود اما خیلی زود بزرگ شد!
یک روز اما قطره ما از صفحه روزگار محو شد و غروب کرد
چند لحظه بعد میان چشم های شاعری...
آرام آرام طلوع کرد...!!!
منبع:وبلاگ دختری از سرزمین آرزوها